جایی زندگی میکنیم که با راه حلهای درست به جوابهای اشتباه میرسی، صادقانه به یک نفر ابراز علاقه میکنی و اونم اسپری فلفل میپاشه رو صورتت. این موضوع من رو خیلی گیج کرده و همهش مثل کسی که تو تاریکی راه میره سرم به در و دیوار میخوره. فیلما رو میبینیم که یارو میره آزادیخواه میشه و بر علیه پادشاه قیام میکنه، جدیش میگیریم، در کل درستکاری رو زیادی جدیش گرفتم. هر کس که من رو از نزدیک بشناسه میدونه که چقدر گیجم. دونه دونه ارتباطاتم رو دارم از دست میدم، خودم از دستشون میدم، مثل یه ماهی ولش میکنم تو آب میگم برو. البته خب، کی دوست داره به یه آدم خیلی گیج نزدیک باشه، ممکنه این آدم همیشه گیج حرفایی بزنه که طرف مقابل دوست نداشته باشه بشنوه. زیبا نیست، همهی ما دوست داریم حرفایی رو بشنویم که دوست داریم بشنویم. به هر حال نمیتونی تا آخر عمرت تایتانیکبازی در بیاری، منظورم اینه که نمیتونی منتظر بمونی بزرگترین کشتی دنیا ساخته باشه و تو مسافرش بشی و با زیباترین دختر دنیا آشنا بشی و بعد کشتی غرق بشه و تو به خاطر نجات این دختر زیبا تو آب سرد یخ بزنی و بمیری، نه نمیتونی تا اون موقع منتظر بمونی، اگر قصد داری یخ بزنی و بمیری باید زودتر یه فکری به حالش بکنی.
درباره این سایت