یک پروژهی بزرگی در شرکت هست که من و یک گروه دیگر روی آن کار میکنیم. کار من جلوتر بود و قرار شد پروژه را من انجام دهم و بقیه هم کمک کنند. ولی این اتفاق نیفتاد و گروه دیگر به کارش ادامه داد و سعی کرد با من رقابت کند، این جور رقابتها هم معمولا تنشزاست. به مدیرمان گفتم قرارمان این نبود، من نمیتوانم هم مسئولیت داشته باشم و هم این فشار را بپذیرم. گفت من هم با شما موافقم ولی کاری بیشتر از این از دستم برنمیآید. قرار شد یک جلسهی دیگر با مدیران بالادستی داشته باشیم. یک هفتهای فکر و خیال داشتم که در این جلسه چی باید بگم. موضوع پیچیدهست و من هم تنهام، بیشتر وقتها همین حرف زدنها مهمتر است، معمولا تخصصی در کار نیست. به هر حال باز هم جلسه به نفع من بود. انتقادی که از من میشود این است که تو اهل کار تیمی نیستی و تنهایی کار میکنی، گروه مقابل چند نفرند. گفتم کار تیمی این نیست که شما کار یک نفر را بدهی چند نفر انجام دهند، این است که با همدیگر یک کاری بهتر از این انجام دهیم. این تعریفم از کار تیمی با تشویق حضار همراه شد.
این هفته از لحاظ کاری برای من هفتهی خوبی بود ولی آخر هفته یکسری پیچیدگیها برایم پیش آمد. همینقدر بگویم که چند روزی سعی کردم قسمتی از مسیر را با حالت پیادهروی تند به محل کار بروم که خیلی هم خوب بود و باعث نفسنفس زدنم میشد، ولی روز آخر هفته نتوانستم این کار را بکنم. زندگیمان شده شبیه یک ماهی که به جای آب، داخل روغن ترمز شنا میکند.
کتاب کشتن مرغ مینا را هم تمام کردیم. از همراهی همدم ماه ممنونم. تجربهی خیلی خوبی بود. گر چه از گزند انتقادات من در امان نیست این کتاب. واقعا هم، با این نوع نگاه بدبینانه، بعضی وقتها احساس میکنم آدم گزندهای هستم. انتقادی که میشود از کتاب کرد این بود که در جاهایی، یک مقدار شعارگونه است و به اندازه کافی صادقانه به نظر نمیرسد. میل به قهرمانسازی دارد و انگار که تیغ سانسور بر آن حاکم باشد جسورانه و شورشی نیست. در هر حال، کتاب فوقالعاده خوبی بود، یکی از بهترین کتابهایی که تا حالا خواندهام. آدمها را میشود از روی کتابهایی که دوست دارند تا حدودی شناخت، من هم بدم نمیآید با کتابهایی شناخته شوم که یکیشان همین کشتن مرغ میناست.
+ کتاب بعدی رو اگر کسی پیشنهادی داشت مطرح کنه، به شرطی که خودش هم همراهی کنه و مثل اسکیموها من رو به تنهایی سراغ شکار خرس نفرسته.
درباره این سایت